- نسیه بری (نَسْ / نِسْ یَ / یِ بَ)
نسیه بردن. عمل نسیه بر. جنسی را به نسیه بردن:
ای که در نسیه بری همچو گل خندانی.
(از اشعار عامیانه)
ای که در نسیه بری همچو گل خندانی.
(از اشعار عامیانه)
معنی نسیه بری - جستجوی لغت در جدول جو
- نسیه بری
کالی بری کالی بری کالی خوری خریدکالابنسیه نسیه خوری: ای که درنسیه بری همچوگل خندانی پس سبب چیست که دردادن آن گریانی ک (بیتی که کسبه بدیواردکانهانصب کنند)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دَ / دُو لَ پَ رَ)
لغت نامه دهخدا
که نسیه برد. که کالائی را به نسیه خرد. که به مهلت و فرصت بهای متاعی را که برده است بپردازد
(سَ / سِ بُ)
لغت نامه دهخدا
عمل و شغل کیسه بر. جیب بری. (فرهنگ فارسی معین). طراری. رجوع به کیسه بر و کیسه بریدن شود
(نَسْ / نِسْ یَ / یِ)
لغت نامه دهخدا
خریدوفروش نسیه و به مهلت و فرصت. (ناظم الاطباء). نسیه فروشی و نسیه خری. عمل نسیه فروش و نسیه خر. دادوستد به نسیه
(عِ زَ دَ)
لغت نامه دهخدا
متاعی را به مهلت خریدن. قسطی خریدن. متاعی رابردن و قیمتش را بعداً پرداختن. مقابل نقد خریدن
(یَهْ گَ)
لغت نامه دهخدا
حیله گری. فریبگری:
کرده اند از سیه گری خلقی
با همه کس پلاس با ما هم.
کمال الدین اسماعیل.
گرچه سپیدکاری است از همه روی کار تو
لیک قیامت است هم زلف تو در سیه گری.
خاقانی
کرده اند از سیه گری خلقی
با همه کس پلاس با ما هم.
کمال الدین اسماعیل.
گرچه سپیدکاری است از همه روی کار تو
لیک قیامت است هم زلف تو در سیه گری.
خاقانی
(دَ / دُو لَ گِ)
لغت نامه دهخدا
نسیه بر. که متاعی را به نسیه خرد. که قیمت کالا را بعداً پردازد:
به نسیه میدهدآن را که نسیه خر نبود.
سوزنی
به نسیه میدهدآن را که نسیه خر نبود.
سوزنی
